گل پسر قند عسل
|
نانازی مامانی هر روز شیرین تر میشی و یه کار جدید یاد میگیری و با حرف زدنت و کارهایی که می کنی قند تو دل من و بابایی آب میشه خدا رو بخاطر وجود نازنینت هزاران بار شکر میکنیم مخصوصا وقتی که من یا بابایی میخوایم نماز بخونیم تو هم می یای مهر میذاری و سجده میکنی بلند میشی و دستاتو روی پاهات میزنی و میگی اَاَََبَبببببببرمنظورت گفتنه الله اکبره الههههههههههی قربونت با این نمازخوندنت عززززززززیزززززززززم دیروز یه اتفاق جالب افتاد ، تو بالکن خونمون همیشه خودت کفش می پوشی و میری بازی میکنی ( آخه یک ماهی میشه گلم، که میتونی راه بری ) یه وقتهایی هم دوست داری که من باهات باشم برا همین چادر سرم میکنم حالا تو گل پسر عزیزم فکر میکنی هر کس بخوات بیاد تو بالکن باید چادر سرش کنه ،دیشب هم چادر مامانی رو کشون کشون آوردی و دادی به بابا و با ایما و اشاره گفتی که سرش کنه و تو رو ببره تو بالکن ، کلی من و بابایی به این کار تو خندیدیم امیدوارم خدا تو جیگر طلای عزیزم رو برا من و بابا مجید حفظ کنه امیییییین [ شنبه 21 شهریور 1388 ] [ 08:40 ق.ظ ] [ رضوان مامانی متین ]
[ نظرات ]
|