گل پسر قند عسل
|
روز به روز پسرم بزرگتر میشه الان 88 سانت قد و 13 کیلو وزن داره باورم نمیشه که متینم وقتی به دنیا اومده بود اینقدر کوچولو بود که نمیتونستم بغلش کنم اما حالا ..............هزار ماشاءالله پسرم دیگه می تونه جمله کامل بگه حتی فعل جمله رو درست بیان کنه من : متین جونم چرا این ظرفها رو اینجا گذاشتی ( وسط آشپزخانه ) متین : خوبِ نازِ من : کجاش نازه ؟ متین : اینجاش ( اشاره به پاهاش میکنه ) من: آقا پلیس چی داره ؟ متین : تفنگ دایه دسش من : عزیز کی هستی ؟ متین : مجیدِ من: بابا مجید چه شکلیه ؟ متین : بابا سبیل دایه ، من سبیل ندایم ، مامانم سبیل ندایه من : اسم ماشینت چیه ؟ متین : پیاید ( پراید ) وقتی کار خطایی انجام میده و خودش هم میدونه میگه زود باشم مامان نبینه یا میگه مامان تو نبین یه روز تو ماشین بودیم و متین عقب نشسته بود، زد روی شونه باباش و گفت تکلو یواش بویو (برو) یه روز تعطیل خیلی دلم میخواست بخوابم اما آقا متین ساعت 7 بیدارم کرد و گفت پاشو فدات شم بویو شایی بیار گفتم خوابم میاد چشمام درد میکنه گفت بییم دکتر خوبش کنه از هر زیر گذری رد میشیم میگه یادم اومد تونل دیگه حضور ذهن ندارم همین بس که متین مثل بقیه بچه هایی که تو این سن هستند خیلی شیرین و دوست داشتنی شده الههههههههههههههههههههههههههی فداش بشم
[ چهارشنبه 8 اردیبهشت 1389 ] [ 09:45 ق.ظ ] [ رضوان مامانی متین ]
[ نظرات ]
|